این چهرهپرداز 65 ساله که چندی پیش بر اثر ایست قلبی در منزلش درگذشت، سال 1356 با فیلمهای «کلاغ» و «گلهای کاغذی» بهعنوان چهرهپرداز وارد عالم سینما شد و در بیش از 70 فیلم سینمایی و مجموعه تلویزیونی بهعنوان طراح و چهرهپرداز حضور داشت.
نامزدی چهرهپردازی فیلم «سگکشی» در نوزدهمین جشنواره فیلم فجر همچنین نامزدی این رشته برای «اشک سرما» در هشتمین جشن خانه سینما در پرونده کاری این هنرمند ثبت شده است.
در جشن انجمن چهرهپردازان خانه تئاتر که 10اردیبهشت انجام شد، از سالها فعالیت فرهنگ معیری تقدیر به عمل آمد.
- پس از پیدایش متریال فوم رابر و کاربرد آن در سینما ما شاهد چه اتفاقهایی در عرصه گریم بودیم؟
اولین بار جک داون در سال 1917 از متریال فوم رابر در سینما استفاده کرد.
- در کدام فیلم؟
در این لحظه به یاد نمیآورم اما باید بگویم در آن سالها با وجود غوغانماییهایی که این پدیده در میان سینما گران ایجاد کرد کسانی نیز بودند که تن به آن ندادند؛ کسانی مانند هوارد گریفیث که در فیلم «تعصب» از این متریال استفاده نکرد.
اما در فیلم «دکتر جکیل و مستر هاید» ساخته روبن مامولیان که این متریال به کار گرفته شده و در وهله اول بر مبنای حکم قصه، نیاز بیانی و جذابیت تصویر بود ولی در نهایت پدیده به نمایش گذاشتن و میل به گیشه اتفاق افتاد که متأسفانه در ایران در پس سالهای بسیار بر مبنای تمایلات کاذب و از سر ناخودآگاهی و ناشیگری برای همساننمایی تکرار شد. این اتفاق نه بر مبنای خواستههای آگاهانه و نه کارا و فقط برای حمایتها بر مبنای تمنامندی، خود نمایشی و نه نمایش، امروزه روز با آدمهای قالبی که در گریم درگیر هستند را اسیر خود کرده است. سادهتر گفته باشم اینان با تمرینهای بسیار گرانقیمت مهارتهای کوچکی را به دست آورندهاند.
- سینمای هالیوود از این متریال بر چه مبنایی استفاده میکند؟
پاسخ به این سؤال نیاز به مقدمه دارد. اما به طور کلی مقوله فوم هیاهوی بسیار است برای هیچ! بهویژه در بخش تکنیکی آن و ترکیب دو ماده B وA با همراهی و نه همآمیزی واکس.این سه گانه و قالب گیری و نگهداری آن با تمامی فراوانیاش کمیاب است (به سبک جعبه شامورتی بازی) حالا دو مثقال زیاد و یا کم، بالا یا پایین، از اینسو و یا از آنسو. تازه این بازی علاوه بر فرمول نوشته شده بر برچسب آن میشود، تجربههای تازهای کرد؛ تجربههایی که به آسانی هم به دست میآید.
در تمامی شوهای گریمی که در خارج برگزار میشود، استقبالکنندگان این نمایش گونهها یا تازه به دوران رسیدهها، نام یافتگان و نه نام آوران و نه فرا گرفتهها هستند.
در بازار انواع و اقسام قطعات، فوم رابر را میسازند تا از هیولاهای با نام و نشان و یا بیهویت، زخمها و قطعات یدکی با کیفیت و بیکیفیت به قیمتهای مناسب به فروش برسانند که معمولا گریمورهای درجه سه و چهار در ریتمهای کاری خود آنها را میسازند و میفروشند که میشود خرید و آن را چسبانید. اما آنچه من دیدهام چسبانیدن بیسبب است که در نهایت لو رفتن آن مشهود بوده. حال اگر پرسشی و یا یادآوری هم بنمایی با جسارتی فرمولیزه کاذب میگویند فوم چسبانده بودم. میگویی برای چه؟ میگویند برای همسان شدن با آنها. ناگزیرم به شکل سؤالی بگویم جداً؟ به به و دیگر هیچ.
- می شود به برخی از این دست کارها اشاره کنید؟
جدی که نمیگویید!
- جدی که چرا!
شما خارطوم را دیدهاید؟
- به یاد نمیآورم.
محمد رسولالله را؟
- بله.
آفرین! بزرگ مرد کوچک ساخته آرتور پن برای شمایل داستین هافمن؟!
- بله.
بیمار انگلیسی چطور؟ باز هم بگویم، بله؟
- بله، حتما!
(با لبخند): بچه که بودم یک بازی داشتیم که در بیوسیلگی بازی، روی دیوارها مینوشتم هر کس گنج میخواهد این خط را بگیرد و بیاید. بعضیها پیگیر بودند و حالا شما این خط را بگیرید و بیایید میرسید به فیلمها و سریالهای پر خرج و مخارج خودمان. چه پیدا میکنید؟ رد پای این گریمهای تجربهشده را!
- البته در این میان چیزهایی هم تغییر یافته است.
کدامین دگرگونی و برای چه؟ آن هم از ناشیگری است حتی اگر کار را خیلی خیلی که دست بالا بگیریم میشود رد گم کرد ! امان از تظاهرهای دنکیشوت وار و کاریکاتورگونهشان.
- می شود نتیجه گرفت کاربردهای نابجای فوم رابر همانند آویزههای متعدد روسای قبایل بدوی است که میخواهند بگویند ما برتر هستیم؟
البته آنها دلایلی میتراشند و اینها هم!